مهر بررسی كرد؛ معامله نانوشته آمریكا و شركای اروپایی
بهمن: آمریکا برای آنکه حس جاه طلبی نظامی اتحادیه اروپا را فرو بنشاند، همزمان با تشدید سیاست چرخش به پاسیفیک، در قالب ناتو نقش پررنگ تری به شرکای اروپایی خود خواهد داد.
خبرگزاری مهر، گروه بین الملل – مریم خرمائی: ناتو یا همان پیمان آتلانتیک شمالی هیچ گاه آنطور که ادعا می شود ائتلافی با هدف تامین اتحاد جمعی اروپا نبود حال آنکه هدف اصلی از تشکیل آن ۵ سال پس از جنگ جهانی دوم، بُردن قدرت های قاره سبز زیر یوغ آمریکا بود آن هم به این بهانه که مبادا یک دفعه دیگر در سودای جنگیدن با یکدیگر، جهان را به آشوب بکشند.
در واقع، یکی از سیاست های آمریکا و حتی انگلستان- بعنوان کشوری که در همگامی با واشنگتن در مواقع لزوم چرخ اتحادیه اروپا را پنچر می کند- این بوده است که اتحادیه اروپا نباید یک نهاد نظامی قوی شود برای اینکه در این صورت در مقابل سیاست های کلان آمریکا قد علم می کند. در حقیقت، این ایده همیشه به شکلی نانوشته وجود داشته است در خصوص اینکه پیمان آتلانتیک شمالی چتری است برای ممانعت از آنکه کشورهای عضو اتحادیه خصوصاً آلمان و فرانسه هرگونه اراده ای برای تبدیل شدن به قدرت برتر نظامی در سطح جهانی پیدا کنند. به عبارت دیگر، این اتحادیه همیشه باید ذیل پکیجی حرکت نماید که ناتو و مشخصاً آمریکا برایش تعریف کرده است و اگر اروپا زمانی بخواهد از این اصل تخطی کند، معادلات امنیتی جهان را به شکلی دیگر تجربه خواهیم کرد.
اما، از ۲۰۱۰ به این سو، چشم انداز ژئوپلیتیکی محیط پیرامون اتحادیه اروپا با سرعتی سرسام آور دستخوش تغییر شد. جنگ داخلی لیبی، پیدایش داعش در عراق و بحران سوریه موجی از پناهجویان را روانه کشورهای اروپایی کرد حال آنکه وقوع برخی حوادث تروریستی در کشورهایی چون فرانسه و آلمان، تصور جهان از امنیت حصار سبز اروپا را شکست.
در نوامبر ۲۰۱۹، رئیس کمیسیون اروپا، اعلام نمود: قدرت نرم دیگر جوابگوی اروپایی ها چنانچه بخواهند جایگاه خودرا در جهان امروز اثبات کنند؛ نیست. اروپا باید زبان قدرت را بیاموزد از طرف دیگر، الحاق کریمه به روسیه و وقوع درگیری در شرق اوکراین، فرصتی پدید آورد تا با تاکید بر موج تبلیغات منفی مقابل مسکو، اروپایی ها بار دیگر دفاع از خودرا بهانه ای برای تشکیل ارتش واحد اروپایی قرار دهند.
در این بین، تصمیم انگلیس برای تحقق برگزیت، سنگ بزرگی را که لندن پیش پای اتحادیه اروپا برای تشکیل ارتش اروپایی می انداخت، برداشت و نهایت آنکه روی کار آمدن دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا و تهدید وی در خصوص اینکه اروپا باید بار بیشتری از هزینه های ناتو را به دوش بکشد؛ بیش از پیش به اتحادیه اروپا جسارت همصدایی برای تشکیل ارتش اروپایی را بخشید تا به قول آنگلا مرکل صدراعظم آلمان از قید وابستگی به اغیار (آمریکا) رها شود و خود برای سرنوشتش تصمیم بگیرد.
دکترین آلبرایت در تقابل با مطالبه اروپا
مجموعه تحولات امنیتی جهان از ۲۰۱۰ به این سو، اروپا را به نقطه ای رساند که در نوامبر ۲۰۱۹، «اورزلا فون در لاین» رئیس کمیسیون اروپا، اعلام نمود: باید راه و روش اروپایی خودمان را در پیش بگیریم. قدرت نرم دیگر جوابگوی اروپایی ها چنانچه بخواهند جایگاه خودرا در جهان امروز اثبات کنند؛ نیست. اروپا باید زبان قدرت را بیاموزد.
اما رویکرد اتحادیه اروپا در خصوص ایجاد نیروی نظامی واحد و استفاده از زبان قدرت، با اصول بنیادین دکترینی که ۲۲ سال پیش، «مادلین آلبرایت» وزیر خارجه وقت آمریکا در امتداد محکم کردن پایه های ناتو ارائه داد، مغایرت دارد- دکترینی که همچنان به قوت خود باقی است و دولت جو بایدن دموکرات هم به آن التزام دارد.
در دکترین ارائه شده از طرف آلبرایت، هرگونه تلاش در امتداد زیر سوال بردن اولویت ناتو در تامین مسائل امنیتی اروپا و همین طور تضعیف روابط فراآتلانتیکی، به منزله محروم کردن آمریکا از منافع به اصطلاح مشروعی است که از حاکمیت صلح بر اروپا، نصیبش می شود.
رویکرد اتحادیه اروپا در خصوص ایجاد نیروی نظامی واحد و استفاده از زبان قدرت، با اصول بنیادین دکترینی که ۲۲ سال پیش، «مادلین آلبرایت» وزیر خارجه وقت آمریکا در امتداد محکم کردن پایه های ناتو ارائه داد، مغایرت دارد- دکترینی که همچنان به قوت خود باقی است و دولت جو بایدن دموکرات هم به آن التزام دارد پس اتحادیه اروپا قبل از انجام هرگونه اقدام محسوسی که به تشکیل نیروی نظامی مشترک منجر شود، باید این تضمین را به آمریکا بدهد که قصدی برای حضور موازی و رقابتی ندارد و همچنان دایره توانمندی هایش را محدودتر از ناتو نگه می دارد.
به همین دلیل است که واشنگتن با احتیاط به تلاش اروپایی ها در امتداد عینیت بخشیدن به ایده ارتش واحد اروپایی نگاه می کند تا از باقی ماندن آنها زیر چتر حمایتی ناتو، اطمینان حاصل کند.
به عبارت دیگر، مادامی که اتحاد نظامی اروپا در امتداد تکمیل ناتو باشد و نه ابزاری برای تضعیف فعالیت ها و الزامات قید شده از طرف پیمان آتلانتیک شمالی، کوشش برای تقویت آن بلامانع خواهد بود.
با اشراف به این حقیقت است که اروپایی ها، مطالبه خودرا در خصوص ایجاد ارتش اروپایی، در چارچوبی متعادل تر مطرح می کنند تا آنجا که بعنوان مثال، «امانوئل ماکرون» رئیس جمهور فرانسه که حدود دو سال قبل از «مرگ مغزی ناتو» سخن گفته بود؛ حالا لحنی ملایم تر اتخاذ نموده و می گوید: تا وقتی نتوانیم امنیت خودمان را تامین کنیم؛ نمی توانیم شریک قابل اعتمادی برای آمریکا باشیم؛ برای همین است که اروپا خودمختاری راهبردی را برای بهبود مشارکت خود در داخل ناتو می خواهد.
مثال دیگر وقتی بود که آنگلا مرکل صدراعظم آلمان در نخستین جلسه سران ناتو که پس از روی کار آمدن جو بایدن تشکیل شد؛ تقویت ائتلاف دو سوی آتلانتیک و تقویت شایستگی های نظامی اروپا را مکمل هم دانست.
تقسیم قدرت در داخل ناتو
اظهارات اخیر مقامات اروپایی اعترافی ضمنی است به اینکه آنها به این فهم رسیده اند که هنوز برای آنکه ماهیت خودرا جدا از چارچوب ناتو تعریف کنند؛ بسیار زود است.
در قالب این معامله نانوشته است که آمریکای تحت رهبری جو بایدن دموکرات، که با شعار احیای رابطه فراآتلانتیکی و چندجانبه گرایی به صحنه آمده، به شرکای اروپایی پیمان آتلانتیک شمالی این اجازه را می دهد که در قالب ناتو، قسمتی از سودای قدرت طلبی خودرا که پیش تر از زبان فون درلاین شنیده بودیم، عملی کند.
به همین دلیل است که همزمان با تشدید رویکرد آمریکا در چرخش به ایندوپاسیفیک که به مفهوم انتقال نیرو و تجهیزات به آسیای جنوب شرقی است؛ این مجال به نیروهای اروپایی ناتو داده می شود که خلاء به وجود آمده در غرب آسیا را پر کنند.
افزایش ۸ برابری نیروهای پیمان آتلانتیک شمالی در عراق و تمدید ۱۰ ماهه ماموریت نظامیان آلمانی در افغانستان، نمونه بارزی از تعامل آمریکا و شرکای اروپایی ناتو است.
البته این به این معنا نخواهد بود که اروپایی ها به بهانه پر کردن خلاء قدرت در غرب آسیا از معادلات سیاسی-نظامی ایندوپاسیفیک و اوراسیا کنار گذاشته خواهند شد.
در واقع، به جهت اینکه میان جاه طلبی نظامی اتحادیه اروپا و حفظ برتری آمریکا در قالب پیمان آتلانتیک شمالی، مغایرتی به وجود نیاید؛ این تدبیر اندیشیده شده که ناتو از قالب یک سازمان نظامی منفعل که فقط با ادعای حل بحران وارد عمل می شود؛ خارج شده و به یک بازیگر فعال در صحنه بین الملل تبدیل گردد خروج رژیم صهیونیستی از زیر چتر حمایتی مقر اروپایی آمریکا (Eucom) و واگذاری کفالت آن به سنتکام، نشانه دیگری بود برای آنکه دست و پای ناتو برای تمرکز بر روسیه باز شود. آنها دیگر به تمرکز نیرو در مرزهای روسیه راضی نیستند و دایره فعالیت شان را به مناطقی بسط داده اند که در آینده اهمیت پیدا می کنند. انجام رزمایش ناتو در آرکتیک (قطب شمال) گواهی بر این ادعا است. همزمان، آمریکا هم بمب افکن های «بی ۱» خودرا در نروژ مستقر کرده که هم عضوی از ناتو است، هم قسمتی از منطقه آرکتیک و هم همسایه شرقی روسیه.
در ایندوپاسیفیک هم، شرکای اروپایی ناتو، با چراغ سبز آمریکا، وارد پروژه مهار چین شده اند. استقرار زیردریایی اتمی فرانسه در دریای چین جنوبی و رزم ناو آن در دریای چین شرقی، استقرار احتمالی ناو «ملکه الیزابت» انگلیس در پاسیفیک غربی و همچنین ماجراجویی ناوچه آلمانی در دریای چین جنوبی آن هم پس از غیبتی ۱۹ ساله در این منطقه راهبردی؛ شاهدی بر این ادعا است.
در سند پیشین ناتو که با نام «مفهوم استراتژیک» در سال ۲۰۱۰ تنظیم شد؛ ناتو خودرا نیروی نظامی موثر برای حل بحران های خشونت بار در جهان معرفی می کرد حال آنکه در سند جدیدی که با نام ناتو ۲۰۳۰ ارائه شده، پیمان آتلانتیک شمالی عملاً نقش فعالانه پلیس جهان را بر عهده می گیرد و همزمان، معادلات قدرت در سطح جهانی را از اقیانوس اطلس به اقیانوس آرام منتقل می کند.
در واقع، به جهت اینکه میان جاه طلبی نظامی اتحادیه اروپا و حفظ برتری آمریکا در قالب پیمان آتلانتیک شمالی، مغایرتی به وجود نیاید؛ این تدبیر اندیشیده شده که ناتو از قالب یک سازمان نظامی منفعل که فقط با ادعای حل بحران وارد عمل می شود؛ خارج شده و به یک بازیگر فعال در صحنه بین الملل تبدیل گردد.
منبع: بهمن