استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران: عدم كنترل حوادث از جانب آمریكا نشانه ای آشكار بر افول این كشور است
به گزارش بهمن استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران اعتقاد دارد كه آمریكا نتوانسته بحران ها را كنترل كند چونكه اگر می توانست این كار را انجام دهد، در چالش طولانی ترین جنگ تاریخ خود یعنی افغانستان گیر نمی كرد.
خبرگزاری مهر، گروه بین الملل؛ هجدهمین برنامه از سلسله پیش رویدادهای همایش بین المللی «افول آمریکا؛ روند گذشته و تحولات آینده» با عنوان «آمریکا در گذار؛ چشم اندازهای سیاست خارجی ایران» به میزبانی مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری، با حضور تعدادی از اساتید، پژوهشگران و اصحاب رسانه برگزار گردید.
دکتر ابراهیم متقی استاد تمام علوم سیاسی دانشگاه تهران در این همایش در سخنانی اظهار داشت: قدرت نسبی و امنیت نسبی شاخص هایی برای سنجش بازیگران است و آمریکا به لحاظ تولید ناخالص داخلی، زیرساخت ها و هزینه های فناوری راهبردی، با هیچ کشور دیگری قابل قیاس نیست. در دوران بعد از جنگ سرد به لحاظ ساختاری در وضعیت نامتوازن قرار گرفتیم و زمینه برای نظام هژمونیک به وجود آمد. دوران گذار دورانی است که کشورها قدرت دارند اما قدرت برتر در دست آمریکا است. نگاه فرید زکریا به این مسأله در کتاب از ثروت به قدرت، محور اصلی بحث بنده است.
آمریکا در بیست سال قبل نتوانسته است حوادث و بحران ها را کنترل کند؛ اگر می توانست این کار را موفقیت آمیز انجام دهد، در چالش طولانی ترین جنگ تاریخ آمریکا یعنی جنگ افغانستان گیر نمی افتاد
این کتاب به موضوعی مهم پرداخته و حائز اهمیت بالایی است، چونکه به روشنی و دقت، تاریخ آمریکا و تاریخ روابط بین الملل عصر جدید را بررسی می کند. نتیجه او این است جامعه آمریکا و وضعیتی که در آن قرار دارد نشان دهنده افول این کشور است. زیرساخت های قدرت، فناوری و اقتصاد قوی، اما دولت ضعیف است. بحث زکریا در آن کتاب ملت قوی و دولت ضعیف است.
در حالی که ایالات متحده در معیارهای قدرت همچنان قوی است، اما در جایگاه افول قرار دارد. کشوری که هژمون است و در مرکزیت قدرت قرار دارد باید توانمندی لازم را برای رویارویی و مدیریت حوادث و رویدادها داشته باشد. حالا آمریکا این توانمندی را از دست داده و این ناتوانی را با چالش هایش در جنگ های آمریکا با عراق و افغانستان نمایان ساخته است. آمریکا در جنگ عراق و افغانستان ظاهراً به پیروزی رسید، اما شکست واقعی در سیاست خارجی آمریکا مربوط به همین دو کشور است.
آمریکا در بیست سال قبل نتوانسته است حوادث و بحران ها را کنترل کند؛ اگر می توانست این کار را موفقیت آمیز انجام دهد، در چالش طولانی ترین جنگ تاریخ آمریکا یعنی جنگ افغانستان گیر نمی افتاد. مذاکرات چندجانبه در برهه های زمانی گوناگون میان آمریکا و افغانستان و قطر، نتیجه بخش نبود و دلیل آن قرار گرفتن آمریکا در وضعیت بحران است. آمریکا با قرار گرفتن در چنین وضعیتی، نمی تواند بحران را کنترل کند.
آمریکا از چند جهت مختلف از ایران، عراق و افغانستان تا فلسطین گرفتار بحران شده است. بحث معامله قرن از اساس و در دل خودش بحران را به همراه دارد؛ اگر قرار باشد این معامله به نتیجه برسد، یعنی ۷ میلیون عرب فلسطینی با بحرانی جدی مواجه خواهند شد. ایالات متحده نتوانسته است به چالش های منطقه ای مانند فلسطین فائق بیاید، همینطور در مهار توسعه طلبی های رژیم صهیونیستی ناتوان بوده و ناتوانی اش را در رسیدن به یک منطقه منسجم و قوی هم نمایان ساخته است. نظریه منطقه قوی یک نظریه شکست خورده مطرح شده از جانب وزارت خارجه آمریکاست، چونکه اساساً زیرساخت های تحقق منطقه قوی وجود ندارد.
ایالات متحده قابلیت کنترل حوادث را ندارد، قدرت های منطقه ای هم نتوانستند منطقه قوی را محقق کنند که اگر حاصل شده بود، به تعامل، تعادل و گفتگو می رسیدند. باید به این باور برسیم که قدرت های بزرگ مداخله گر هستند، همان گونه که قدرت های منطقه ای بر هم زننده وضعیت موجود هستند. عدم کنترل حوادث از جانب آمریکا، نشانه ای آشکار بر افول این کشور است.
عدم همراهی کشورها با آمریکا در رأی گیری اخیر شورای امنیت، نخستین بار بود که در تاریخ سازمان ملل رخ داد
آمریکا و اروپا و اتحاد شوروی در ساختار دوقطبی توانستند ایران را کاملاً کنترل کنند؛ توانستند فضایی را به وجود آورند که جنگ را به صورت کامل مدیریت کنند، چونکه ابزارهای لازم را برای موازنه در جنگ ایران و عراق داشتند. چینی ها به ما هم تجهیزات و کالا می فروختند، اما قیمتی که همین کالاها را به عراق می فروختند متفاوت بود.
کنترل بازیگران، نکته مهمی است که در افول آمریکا می بایست بدان توجه کرد. آمریکا در قرن بیست و یکم بخصوص در سال های اخیر نه توانسته بازیگران فراملی، نه بازیگران ملی و منطقه و نه حتی متحدان خودش را کنترل کند. عدم همراهی کشورها با آمریکا در رأی گیری اخیر شورای امنیت، نخستین بار است که در تاریخ سازمان ملل رخ می دهد و آمریکا در یک تنگنا در کنترل دیگر بازیگران قرار می گیرد.
آمریکا به جای استفاده از نیرو، از زور استفاده می نماید و بازیگری که از زور بهره می برد نمی تواند موازنه و تعادل را در ارتباط با دیگر بازیگران به وجود بیاورد. آمریکا در هر سه مؤلفه قدرت نسبی، ایدئولوژی نسبی و امنیت نسبی نسبت به سال های دهه ۷۰ میلادی و ساختار دوقطبی گرفتار افول شده است. این فضایی که ادامه دارد منجر به بحران های جهانی می شود. آمریکا یا باید به چندجانبه گرایی برگردد، یا اینکه فضای پیش رو، به جنگ یا به افول زودهنگام منجر می شود. در هر صورت با هر جنگی که صورت می گیرد موقعیت آمریکا در ابعاد جهانی تنزل پیدا می کند.